● امید و اعتماد به خود
به همان اندازه که جسم و روح شما به اکسیژن نیاز دارد به عشق نیز نیازمند است. عشق، معامله کردنی نیست. هرچه شما ارتباط بیشتری با دیگران داشته باشید، از نظر جسمی و عاطفی سالمتر خواهید بود. هرچه ارتباط شما با دیگران کمتر شود، احتمال مخاطره و زیان برای شما بیشتر است.
این درست است که هرچه کمتر دوست بدارید تجربه افسردگی بیشتری را در زندگی خواهید داشت.
شاید عشق، بهترین داروی ضدافسردگی باشد، بههمین دلیل است که احساس بدون عشق، عمومیترین شکل افسردگی است.
بسیاری از افراد افسرده، نه خودشان را دوست دارند و نه احساس عشق و دوستداشتن به دیگران را دارند، آنها بسیار روی خود تمرکز میکنند و همین امر باعث میشود که کمتر مورد توجه دیگران قرار بگیرند و جذابیتی داشته باشند، از اینرو فرصت و مجالی نمییابند که تواناییها و مهارتهای عشق را بیاموزند و محروم میمانند.
افسانهای وجود دارد که عشق، یکدفعه اتفاق میافتد. در نتیجه فرد افسرده، اغلب بدون مقاومت و کورکورانه در انتظار کسی میماند که او را دوست بدارد. اما عشق، از این راه عملی نیست. برای عاشق شدن و نگهداشتن عشق، میباید بیرون آمد، فعال بود و مهارتهای ویژه بسیاری را آموخت.
بسیاری از ما نظر و عقیده خود را در مورد عشق از فرهنگهای عامه گرفتهایم و معتقدیم که عشق چیزی است که باعث ابراز احساسات میشود. در فرهنگ عامه، عشق ایدهآل عبارت است از تصورات غیرواقعی، که بیشتر به شکل تصنعی و سرگرمی است و این یکی از دلایلی است که چرا بسیاری از ما افسرده هستیم. (عشق ما تصوراتی غیرواقعی و تصنعی و در خیال ماست).
ما گمان میکنیم که آشفتگی و شیفتگی یعنی عشق. یک نتیجهگیری این است که وقتی ما بهطور حقیقی عاشق شدیم، غمگین و مأیوس میشویم. چرا که چیزهای بسیار زیادی وجود دارد که با فرهنگ ایدهآل ما همخوانی ندارد. بعضی از ما چیزی را مطالبه میکنیم و خود نیز کنترل و گمان میکنیم عشق ایدهآل ما باید این باشد که کس دیگری، آنچه را که در تصورات ماست، باید انجام دهد. این امر، نهتنها امکانپذیر نیست، بلکه لازم است که راه رسیدن به عشق نیز برای رفع افسردگی تغییر یابد.
شیفتگی میتواند به عشق تبدیل شود. بسیاری از عشقها در حقیقت از شیفتگی آغاز میشوند. اما بیشتر شیفتگیها هرگز به مرحله عشق نمیرسند
این اقدامات استراتژیک را دنبال کنید تا آنچه را که از زندگی میخواهید بهدست آورید، هم عاشق و هم معشوق بودن:
● تفاوت بین شیفتگی و عشق
شیفتگی، وضعیتی روحی با شیدایی عمیق است. همه احساسها خوب و عالی است. اما در واقع بهندرت دوام دارد و اولین مرحله از جنون است. جذابیتی است که به موجب آن همه هورمونها ترشح میشوند و همهچیز به نظر خوب و درست میرسد. این حالت تقریباً بهطور متوسط شش ماه دوام مییابد. این حالت میتواند به عشق تبدیل شود. بسیاری از عشقها در حقیقت از شیفتگی آغاز میشوند. اما بیشتر شیفتگیها هرگز به مرحله عشق نمیرسند.
بدانید که عشق مهارتی است آموختنی، نه چیزی که از هورمونها یا احساسات مخصوص ویژهای بیرون بیاید.
اریچ فروم، عشق را «خواست اراده» مینامد. اگر شما تواناییهای دوستداشتنی را نیاموزید در واقع، بدین معناست که افسرده شدن خود را تضمین میکنید. شما افسرده خواهید شد، نهتنها به خاطر اینکه به اندازه کافی با دیگران ارتباط برقرار نکردید، بلکه به خاطر اینکه تجربه شکستهای بسیاری را داشتهاید در واقع آنان که از خود عشق ساطع می کنند با عشق زندگی می کنند و با عشق نیز نفس می کشند ، دیگران را به سمت خود می کشانند.
● مهارت برقراری ارتباط خوب و درست را بیاموزید
این مهارتها وسیلهای هستند که با آنها میتوانید امید، اعتماد و ارتباط قوی خود را افزایش دهید. هر چه ارتباط شما بیشتر شود به همان اندازه، افسردگی شما کمتر میشود. چرا که شما احساس میکنید که شناخته شدهاید و شناختهاید. هر چه عشق و شور زندگی بیشتری از خود ابراز کنید برای دیگران نیز بیشتر مقاومت ناپذیر خواهید شد و آن ها دیگر نخواهند توانست شما را نادیده بگیرند
همواره تفاوتهایی بین دو نفر وجود دارد. اشکالی ندارد که شما چقدر خوب هستید یا چقدر به کسی نزدیکاید. اگر ارتباط شما درست پیش برود تفاوتهای ظاهری و سطحی، مشکلی را پیش نخواهد آورد.
● ارتباط برقرار کنید
شما این توان را دارید که زندگانی ای سرشار از عشق و رضایت بیافرینید.شما میتوانید این کار را بهوسیله شناخت اینکه شخص دیگر (طرف مقابل) از کجا آمده؟ چه کسی است؟ و اینکه قادر باشید خودتان را معرفی کنید و نشان دهید. وقتی تفاوتها را شناختید باید قادر باشید با طرف مقابل مذاکره و مصالحه کنید و دلیل کلی را برای انجام این کارها بیابید.
● تمرکز بر طرف مقابل
در مورد آنچه به دست آوردید و اینکه چگونه با شما رفتار میشود. تمرکز کنید. آنچه را که طرف مقابل، نیاز دارد بشناسید. (شناخت نیازهای طرف مقابل). آنچه را که واقعاً نیاز دارد تا با آن احساس خوبی داشته باشد. آموختن این مهارتها برای مردمی که در فرهنگ خودخواهانه امروزی هستند، واقعاً دشوار است. البته خودتان را در این جریان گم نکنید. مطمئن شوید که به خودتان هم اهمیت میدهید و در فکر خودتان هم هستید شور زندگانی وسرزندگی و زنده بودن را تنها از درون خودتان جویا شوید.
هر چه به دیگران بیشتر توجه کنید و یاد بگیرید که واکنش نشان دهید و نیازهای دیگران را برآورده کنید. به همان اندازه، میتوانید بیشتر دوست داشته باشید
● توانایی تطبیق با واقعیت را در خود افزایش دهید
دوست داشتن یک نفر بهطور حقیقی به همان اندازه که خودتان را دوست دارید، مهم است. اینکه دیگران واقعاً چه میگویند؟ آنها واقعاً چه نیازهایی دارند؟ افراد افسرده، گمان میکنند که تنها حقیقت، حقیقت افسردگی آنهاست.
درباره این سایت